رفتـي...
حالا به کی بگویم دلم برایت تنگ است
بی وفایم ؟
به کی بگویم دلم هوای آن سینه ی پهن
مردانه ات را کرده ؟!
تو باید می بودی...باید
می بودی ودستان مرا می گرفتی
و من در حصار بازوانت غرق در عطر
تنت می شدم.
نه اینکه با رخت سیاه و قلبی
مالامال از درد بیایم . . .
بر سر مزارت . . .
دست بکشم . . .
و بگویم . . .
” عزیزکم یادت در این دل دیوانه
همیشه بی قراری می کند ”
میدانی . . .
میدانی چشمان یارت بارانيست ؟!
میدانی از تو فقط قدم زدن در کوچه
پس کوچه های خاطراتم یادگاری مانده؟
دیگر بعد از تو این دل دیوانه ی
سرد و متروکه . . .یادت باشد..
یادت باشد همه ی زندگی من نگاه
اسمانی تو بود . . .
یادت باشد رفتی و بستی روی من
آن نگاه اسمانی ات را . . .
اینجا می نشینم . . .
اینجا کنار این خانه ی ابدیت
می شینم و می گریم . . .
دیگر نگران هق هق شبانه ی من نباش
بخواب . . .آرام بخواب . . .
♥♥♥آرام آرام♥♥♥
نظرات شما عزیزان:
|